قسمت دوم: سراب قدرت – خبرگزاری فیلوپ
قدرت مفهومی چندوجهیست. نه پول به تنهایی قدرت می آورد و نه قدرت سخت به تنهایی خلق پول و سرمایه می کند. جامعه مدرن و درحال پیشرفت نیاز به چیزهایی فراتر از حداقل های زندگی دارد. بماند که ذکر این نکته در سیاست خارجی هم حائز اهمیت است که منافع ملی بر دوستی ارجحیت دارد.
بحث این قسمت در باب قدرت ماورایی اعلیحضرت است- —قدرتی که نه بر ارادهی مردم، نه بر اقتصاد پایدار، و نه حتی بر استقلال سیاسی استوار بود، بلکه بر روسای جمهور آمریکا و ملکه انگلستان استوار بود! در این دوران درخشان، دوستیهای شاهانه نه بر منافع ملی، بلکه بر حجم کمکهای مالی و موافقتنامههای نظامی تعریف میشد. برای اعلیحضرت، کافی بود چکمههای براق ارتش شاهنشاهی را به رخ بکشد و تصور کند که جهان، مسحور اقتدار بیبدیل اوست.
در این اپیزود از پادکست «دوران شکوه» به قدرت عجیب اعلیحضرت محمد رضا شاه پهلوی در جذب دوستی و تحسین ابرقدرتی مانند ایالات متحده میپردازیم.
منابع این اپیزود:
۱- کتاب ایران: سراب قدرت، نوشته رابرت گراهام، ترجمه فیروز فیروزنیا، نشرِ سحاب کتاب
۲- مجله تایم، شماره ۱۰ دسامبر ۱۹۷۹، دوره ۱۱۴، شماره ۲۴، مقاله هیچکس بر من نفوذ ندارد
Page 41 – Dec. 10, 1979, Vol. 114, No. 24 – The Vault – TIME
Nation: Nobody Influences Me!
(موسیقی از قطعهی Jessica Jones Main Title )
عوامل تولید این اپیزود:
نویسنده: محمد وحیدی
راوی: بردیا قادریان دهکردی
گوینده ی رابرت گراهام: محمد وحیدی
تدوین: مرتضی معینی، سعید وفادار
تهیه کننده: یاسر نظیفی
متن پیاده شده پادکست:
آیدین دستمالچیان: اسپانسر این قسمت، موسسهی دوستیابی رِئالیتی فرندز (Reality Friends). جایی که شما به راحتی میتونید افراد مورد اطمینان، برای حفظ شرکت و کمپانیتون یا برای روابط شخصی پیدا کنید. دوستانی که هیچ جوره شما رو رها نمیکنن و هر اتفاقی بیفته میتونید روشون حساب کنین. نکته مهمی که باید درمورد این موسسه بهتون بگم اینه که، افرادی که به شما معرفی میشن اصلا منافع شخصی خودشون رو درنظر نمیگیرن و فقط به اهداف شما فکر میکنن. شما برای هرکاری، تاکید میکنم (با تاکید) هرکاری میتونید از اونها استفاده کنید.
موسیقی
آیدین دستمالچیان: گفتیم که دوران شکوهی که ما میخوایم درموردش صحبت کنیم، نه یونان باستانه، نه انقلاب صنعتی تو اروپاس و نه حتی دههی ۵۰ و ۶۰ آمریکا و دوران اَمِریکِن دریم. دوران باشکوه یعنی سالهای ۱۳۳۵ تا ۱۳۵۷، یعنی پهلوی دوم. دورانی که قطار پیشرفت ایران به سرعت روی ریل توسعه افتاده بود. به خاطر حضور تقریبا ۷۰ هزار مستشار آمریکایی و تجهیزات پیشرفتهای که از شرکتها و غولهای تکنولوژی دنیا به ایران اومده بودن. به خاطر ارتباط نزدیک و دوستانه با ابرقدرتهای دنیا که نتیجهاش شده بود پاسپورتی که همه جا ارزش و اعتبار داشت.
آیدین دستمالچیان: من آیدین دستمالچیان، از ایالت مینه سوتا، مفتخرم که شما رو دعوت کنم به شنیدن دومین اپیزود از سری پادکستهای دوران شکوه.
موسیقی
آیدین دستمالچیان: اواخر دوران پهلوی، بعد از اغتشاش ۵۷، مجله تایم مقالهای منتشر میکنه درمورد سفر شاه به آمریکا. سفری که برای درمان سرطانش بود. این مقاله روابط آمریکا و آخوندهای اشغالگر ایران رو مورد بررسی قرار میده. همینطور در ادامه به شخصیت محمدرضا شاه و اقدامات و اوضاع دربارش میپردازه. این مقاله ارجاعات زیادی به کتاب «سراب قدرت در ایران» نوشتهی رابرت گراهام داشته.
آیدین دستمالچیان: به همین علت، در این اپیزود ما رفتیم سراغ کسی که مجله تایم از کتابش برای نوشتن در مورد ایران خیلی استفاده کرده؛ رابرت گراهام، نویسنده کتاب سراب قدرت در ایران. اون لابه لای گفتگو یه نگاهی هم به گزارش منتشر شده در مجلهی تایم خواهیم داشت. بذارید بیشتر توضیح ندم، میشنویم صحبتهای رابرت رو درمورد گروگانهای سفارت، کارتر، شاه و اوضاع دربار و ایران در آخرین روزهای دوران طلایی و پرشکوه پهلوی. در ابتدا از زبان آقای گراهام میشنویم که محمدرضا پهلوی چهطور شخصیتی داشت و ایشون چه نگاهی به دربار پهلوی دوم داشتن.
موسیقی
رابرت گراهام: محمدرضا پهلوی زمانی یه شاهزاده جوون کمرو و مردد بود. خیلی از همکلاسیهاش تو اون مدرسه خصوصی تو سوئیس میتونن این رو شهادت بدن. اصلا شاید خیلی از مشکلات بعدی شخصیتیش سر همین اخلاقش بود. اون تبدیل به یه پادشاه خیلی ثروتمند شد، با القابی که خیلی هم اتفاقا باورش شده بود. شاه ایران، شاه شاهان، نور آریاییها، آریامهر. احتمال زیاد همین ها باعث شد که رویای ایجاد یه ابرقدرت اقتصادی و نظامی رو داشته باشه؛ امپراتوری پارسی که همه رو یاد کوروش بزرگ و اون دوره از ایران باستان بندازه. تاج رو هم مثل ناپلئون سرش گذاشت، میتونید یه شباهتهایی ببینید. تمام مخالفتها رو به عنوان «حرفهای بیاساس منتقدان بیعمل» رد کرد و فخر فروخت که «هیچکس روی من تأثیر نمیذاره، هیچکس»
آیدین دستمالچیان: بله. من شیفته اعلیحضرت و اون تکبر و جبروتشون هستم. دقیقا این خصوصیت رو به وضوح میشه توی شخصیت ایشون دید. این استقلال کاملا در تصمیمات دربار و سیاستهایی که ایران در حوزههای مختلف اعمال میکرد مشخص و واضح بود، به خصوص در مواجهه با قدرتهای بزرگ.
رابرت گراهام: رسانهها و دانشجویان آمریکا و اروپا، محمدرضا پهلوی رو عروسک آمریکا، و یه جنایتکار هیتلری که اختیاری از خودش نداره میدونن. شما تو تظاهراتی که علیه ورود شاه به ایالات متحده برگزار شد پلاکاردها رو دیدین. همه اینو میدونن که اون صدها هزار نفر از رعایای خودش رو شکنجه کرد و کشت، اتفاقا تصویری که ازش تو جامعهی رسانهها به یاد مونده، یه دزده که میلیاردها دلار از ایران برداشته و با خودش بیرون برده. هرچند با این که هفت رئیسجمهور آمریکا ازش تمجید کردن. از هری ترومن که از شجاعت و دوراندیشی شاه تمجید کرد، تا جیمی کارتر که تو سال ۱۹۷۷ به شاه گفت ایران جزیره ثبات در یکی از پرآشوبترین مناطق جهانه. با تمام اینها بدنهی افکار عمومی تو آمریکا شمالی و آمریکای لاتین به خصوص، نظر متفاوتی داره.
آیدین دستمالچیان: این خیلی عالیه. نکتهی کوچیکی نیست. این که از بین این همه کشور و حاکمیت تو خاورمیانه، فقط اعلیحضرت محمدرضا پهلوی اینطوری مورد تحسین قرار میگیره و ایران به معنی واقعی کلمه جزیره ثبات بوده. این یه نقطه مثبت تو سیاست خارجی و روابط بین المللی ایران بوده. دوستان ابرقدرتی که تو رو هرگز رها نمیکنن.
رابرت گراهام: حقیقت درباره شاه بسیار پیچیدهتره. این درسته که اون واقعاً یه متحد سرسخت آمریکا بود. البته یه دست نشوندهی سرسخت، که بعد از یه تبعید ششروزه تو سال ۱۹۵۳ با یه کودتای نظامی سازماندهیشده توسط سی آی اِی به تخت سلطنت برگشت. اون یه مستبد بود که پلیس مخفیاش از شکنجه استفاده میکرد، همونطور که یه بار خودشم درگفتگو با مجله تایم اعتراف کرد. اعترافی که براش عصبانیت و نفرت مردم ایران و افکار عمومی دنیا رو به همراه داشت.
آیدین دستمالچیان: اما باید قبول کرد که سرکوب و شکنجهها اصلا قابل مقایسه با دیکتاتورهای دیگهی منطقه نبود. حتی بیایم فرض بگیریم که افسانهسراییها درمورد ساواک و بگیر و ببندهاش درسته. برای یه قدرتی که میتونه یه اتفاق بزرگ رو در سطح منطقه و جهان رهبری کنه، این کارها لازمه. دارم درمورد افزایش چهار برابری قیمت نفت جهان تو سالهای ۱۹۷۳-۷۴ صحبت میکنم که به اقتصاد آمریکا آسیب زد، کاری که هیچ عروسکی هرگز جرأت انجام اون رو نداره.
رابرت گراهام: بزرگترین شکست شاه خودبزرگبینیش بود. خودبزرگبینیش اون رو به این فکر واداشت که میتونه ایران رو از عصر شتر به اوج قدرت تکنولوژیک، صنعتی و نظامی برسونه. و فکر میکرد میتونه همزمان ساختار سیاسی یه سلطنت فئودالی مطلق رو هم حفظ کنه. این اتفاق افزایش قیمت نفت، اولا اگه تو اون دوره خاص به نفع گروههایی در داخل خاندانهای سلطنتی حاشیه خلیج فارس نبود هیچوقت رخ نمیداد. شاه از پیوستن به کمپین تحریم نفتی اعراب امتناع کرد، اما به اوپک اصرار میکرد که به افزایش ادامه بده. اتفاقی که به تنهایی ممکن نیست و بیشتر هم ماهیت رقابت درون خانوادهای بین شاهزادههای عرب و یه سری شرکتهای چند ملیتی نفتی داره تا همراهی با سیاستهای ایران و شخص محمدرضا.
آیدین دستمالچیان: همین هم قدرت و نفوذ شاه رو نشون میده که تونسته بین عربا اختلاف بندازه. بالاخره نفوذ به خاندانهای سعودی و آل ثانی و آل مکتوم و بقیه کم کاری نیست.
رابرت گراهام: از سمتی همین افزایش قیمت نفت بیشتر به ضرر ایران تموم شد. همهی ما تورم وحشتناک ایران بعد از ۱۹۷۳ رو یادمونه. یکی از نکات مهمی که تو کتاب ایران سراب قدرت بهش اشاره کردم همین تناقضات تو درآمد نفتی و درآمد ارزی، هزینههای کشور و میزان توسعه است. بین درآمد نفتی حاصل از صادرات مستقیم اعلام شده توسط شرکت ملی نفت ایران و گزارشهای درآمد ارزی بانک مرکزی ایران تناقض و اختلافات فاحشی وجود داره. اختلافی که حدود ۲ میلیارد دلار در سال بوده. توضیح بانک مرکزی این بوده که شرکت ملی نفت ایران ملزم نیست بلافاصله ارز خارجی را تبدیل کنه و اغلب وجوهی رو در بانکهای خارجی نگه میداره. اما توضیح دیگر این بود که بخشی از درآمد نفتی به یک حسابی در سوئیس منتقل میشده. حسابی که مستقیما توسط شاه و یه نماینده از خانواده سلطنتی استفاده میشد. این موضوع تو مجله فارن پالیسی، سال ۱۹۷۳ هم بهش اشاره شده. اونجا گردش این حساب رو ۱۲ میلیارد دلار گفتن.
رابرت گراهام: و نکتهی دیگه که میخوام درمورد دوستی بهش اشاره کنم اینه که عرصهی روابط بین الملل و سیاست خارجی جای دوستی نیست، چون پای منافع ملی هر طرفی درمیونه.
آیدین دستمالچیان: نمیشه این موارد رو کتمان کرد که درآمدهای نفتی شاه این امکان رو فراهم کرد راکتورهای هستهای رو از فرانسه و آلمان بیاریم. تجهیزات کارخونههای فولاد رو از شوروی و سیستمهای مخابراتی رو از آمریکا. بهترین و پیشرفتهترین تجهیزات نظامی خریده شد و ارتش مجهز شد به خصوص نیروی هوایی و خریدهایی که درجریانید. حالا درمورد اون نکتهی دوستی و منافع ملی تو سیاست خارجی هم اینم بگم که ما هم مرکز شنودی بودیم بیخ گوش شوروی که آمریکا خیلی بهره میبرد. یعنی رابطه دو طرفه بوده. همینطور توسعه شهرها، نه فقط تهران که شما تصاویر آبادان و اهواز رو میبینید یاد ایالت فلوریدا میفتی.
رابرت گراهام: این مسئله خیلی واضحه که پول نفت برای شاه، هم قدرت میخرید و هم مشکل. با تمام اون خریدها، ارتش تو سه تا جنگ شرکت کرد و تو هرسه شکست خورد. سه تا جنگی که فقط یکیش، اونم ظفار عمان رو همه خبر دارن. ارتش شاه نمیتونست اون رو از نارضایتیها دور نگه داره و ازش محافظت کنه. بحث من ضعف تاکتیکی یا لجستیکی نیست، دارم درمورد رابطهی بین قدرت نظامی و انسجام داخلی صحبت میکنم. قدرت نظامیای که نه فقط سرکوب کنه، بلکه جوری قدرت آفرینی کنه باعث انسجام داخلی بشه. مثل ارتش آمریکا. از بحث نظامی بگذریم؛ ماهیت رشد اقتصادی ایران به سبک شهرهای پررونق و اون مدل توسعهای که مدنظر شماست، نارضایتی رو تغذیه میکرد. بله، آپارتمانهای درخشان تو شهرهای بزرگ سر درآوردن، اما ۶۳٬۰۰۰ از ۶۶٬۰۰۰ روستای ایران هنوز آب لولهکشی ندارن. تهران، شهری با حدود ۵ میلیون نفر، از ترافیکهایی رقابتکننده با توکیو رنج میبره، اما سیستم فاضلاب نداره. تورم تا ۵۰٪ در سال افزایش پیدا کرده. خیلی از ساکنان روستایی زمینهاشون رو ترک کردن تا دنبال شغلهای صنعتی تو شهرها بگردن؛ طوری که زمینهای کشاورزی خوب کشتشده بیابون شدن و ایران، که زمانی توی تولیدات کشاورزی خودکفا بود، مجبور شد بیشتر غذای خودش رو وارد کنه.
آیدین دستمالچیان: اساس تجارت و همون منافع ملی ای که شما گفتین همینه. باید یه چیزی بدی که یه چیزی بگیری. یه قشری از جامعه هست که به خاطر فرهنگ پایین شما هرکاریش کنی بدبخته. اصلا جز سبک زندگیشه. کاریش نمیشه کرد. شما به آمار قشر تحصیلکرده نگاه کن. همون روستایی به تهران یا شهرهای بزرگ تر اومده تا پیشرفت کنه. میزان سواد رو مقایسه کنید با زمان پهلوی اول.
رابرت گراهام: صنعتیسازی و آموزش یه طبقه متوسط جدید عظیم درست کرد. طبقهای که حالا نیازهای دیگهای داره که اونا تامین نیست. رشد زیادشهرها قیمت زمین و مسکن رو وحشتناک بالا برد، از لحاظ فرهنگی شهرهای ایران هیچ توسعهای نداشتن. بزهکاری و فساد حاشیه شهر به کنار. شاه فکر میکرد که قدردانی از رفاه مادی، این طبقه جدید رو به یه سنگر برای رژیمش تبدیل میکنه. اشتباه میکرد؛ اعضای طبقه متوسط در نهایت به روحانیون اسلامی کمک کردن تا تظاهراتی رو رهبری کنن که خودش رو سرنگون کرد. طبقه متوسط از کمبود حقوق سیاسی و از فساد و ناکارآمدی سیستم دولتی ناراضی بود. این ها چیزاییه که طبقه متوسط میخواد. همه چیز فقط غذا و مسکن و پوشاک نیست. برای طبقه متوسط امنیت شغلی و روانی مهم میشه
آیدین دستمالچیان: میتونیم بگیم اینقدر بهشون رسیدن که خوشی زد زیر دلشون دیگه.
رابرت گراهام: شاه صدها هزار جوون طبقه متوسط رو برای تحصیل با هزینه دولت به خارج فرستاد. یه سیاست روشنفکرانه، و همچنین یه راه مفید برای دور کردن مخالفای بالقوه از کشور برای مدتی. اما نتیجه یه فرار مغزهای شدید بود که عدم تعادلهای اجتماعی رو تشدید کرد. به عنوان مثال، تعداد بسیار کمی از ایرانیان آموزشدیده پزشکی به ایران برگشتن تا طبابت کننن، به طوری که سال ۱۹۷۴ این کشور تنها یه پزشک برای هر ۳۳۰۰ بیمار داشت، نسبتی بدتر از همسایه بسیار فقیرتر عربش، یعنی سوریه. برای جایگزینی دانشآموزانی که به خانه برنگشتن، شاه تکنسینهای خارجی رو آورد، و حضور و حقوق بالای اونا خیلی از ایرانیها رو ناراحت کرد. این جدای از حضور زیاد مستشارای خارجی و لایحهی حقوقی مصونیت اونا تو دادگاههای ایران بود.
آیدین دستمالچیان: رابرت من نمیدونم چرا تو اینقدر دوست داری منفی بافی کنی؟ دقیقا از مصادیق قدرت و توسعه همینه.
رابرت گراهام: دقیقا از مصادیق گیر افتادن تو توهم و سراب قدرت همینه. اگر حتی بتونیم بگیم که انگیزههای شاه تو تحمل فساد و ناترازیهای مالی کمتر شخصیه، اما مطمئنا میتونیم بگیم که تمایل به حفظ کنترل شدید تو اقتصاد ایران داره. همینطور جلب وفاداری زیردستان با لطفهای مالی فراوون. این از اتفاقاتی که تو مدرسهای که توش بزرگ شده نشات میگیره. اونجا هم شخصیتی دودل و مردد بود. همین باعث میشد تا با دادن رشوههایی دوستانی دور خودش جمع بکنه و اینطور خلاهای شخصیتی خودش رو پر بکنه. این تو روابطش هم با آمریکا مشخص بود. صرف پول قدرت خلق نمیکنه. روابط دوستانه هم همینطور. این که هفت رئیس جمهور آمریکا از شما تعریف کنن برای شما خلق قدرت نمیکنه. شاه ایران زندگی راحت و مجللی هم بعد فرارش داشت. پول کمی با خودش نبرد و پول کمی هم تو حسابهاش نداشت، اما اونطور که باید ازش استقبال نشد. چه از طرف افکار عمومی چه از طرف خود دولتها و دوستانی که داشت. حتی دوستش انورسادات، اولش نپذیرفت که به کشورش بیاد. چون به خاطر پذیرش معاهدهی صلح با اسرائیل نگران رابطهاش با دولت جدید ایران بود. کارتر هم برای درمان شاه با اکراه قبول کردکه قبولش کنه. اونم نگران روابطش با دولت جدید بود. بماند که مسئله گروگان های سفارت برای آمریکا مهم تر بود. ۱۰ ماه شاه رو سردووند و راه نداد به آمریکا.
آیدین دستمالچیان: همیشه گفتم که نباید به آمریکایی ها اعتماد داشت. با تمام خدمتی که به اونها کردیم و امتیازاتی که دادیم اما اونا قدر این حکومت رو ندونستن. این آمریکایی تا جایی که تونستن از ما خوردن، بعدش هم عرضه نداشتن چند تا آخوند و تودهای شورشی رو بنشونن سرجاشون.
ویلیام: گفتم یه سراب و توهمی از قدرت و دوستی در دربار و خانوادهی سلطنتی وجود داشت. روابط خارجی جای برطرف کردن نیازهاست. هرچند که شاه هم از حمایت راکفلرها برخوردار بود. اسنادی وجود داره که نشون میده راکفلرها میخواستن یه اتفاقی مثل کودتای ۱۹۵۳ یا همون چیزی که تو ایران بهش میگن ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ اتفاق بیفته و دوباره شاه برگرده. اما در هرصورت نشد. آمریکا بهشت پناهندههاست. اما کشور من برای درمان کیسه صفرا و سرطان بهای خیلی زیاده داده. یه سفر توازن قوا تو خاورمیانه رو بهم ریخته، بازارهای نفت و مالی جهان رو مختل کرده. حتی خود مجله تایم گفته حضور شاه تو آمریکا و درخواست معاوضهاش با گروگانهای سفارت آمریکا رو بزرگترین و جدیترین بحران بین المللی برای ایالات متحده از زمان جنگ ویتنام بوده. هرچند دیدید که تحویلش ندادن و شاه راحت به ویلاش تو جنوب مکزیکوسیتی برگشت. پس تا اونجایی که میشد درمورد شاه خیلی با احتیاط رفتار شد.
آیدین دستمالچیان: همین به ظاهر دوستان که نباید بهشون اعتماد میکرد باعث تموم شدن دوران شکوه شدن. اطرافیانی، مشاورایی که قطع به یقین میشه گفت جاسوس بودن یا خائن. حتی خود خانواده سلطنتی به شخص محمدرضا شاه حسادت میکردن. اصلا تو طول تاریخ هم همین بوده. طوری که خیانت و فساد درباریان به یه شوخی و ضرب المثل تبدیل شده تو ایران
رابرت گراهام: کاری نبوده که شاه برای خانواده سلطنتی نکرده باشه. اصلا چیزی که اونو تا سال ۱۹۷۹ نگه داشت همین بود که خیلی خوب هوای خانواده سلطنتی و دربار رو داشت. خودش و اطرافیانش خوب زندگی میکردن. اون بین پنج کاخ تو ایران رفتوآمد میکرد. من یاد یه نکتهای افتادم: همکارم اوریانا فالاچی، تو سال ۱۹۷۳ تو یکی از اون ۵ کاخ با شاه مصاحبه کرد. بعدش اوریانا میگفت که تقریباً همه چیز داخل اون کاخ از طلا بود. زیرسیگاری که جرات نمیکردید کثیف کنید، جعبهای که با زمرد تزئین شده بود، چیزهای کوچولوی پوشیدهشده با یاقوت و یاقوت کبود. خواهرای شاه هم تو ثروت غلت میزدن. پرنسس اشرف پهلوی مالک دو خانه شهری و یه آپارتمان سهطبقه مجلل تو منهتنه. حتی پرنسس شمس یه نمایشگاه ساحلی خریده و یه موقعی هم قصد داشت اونجا یه کاخ گنبد طلایی با چشمانداز به بیورلیهیلز، تو کالیفرنیا بسازه.
آیدین دستمالچیان: چه توصیف قشنگی داشتن خانم فالاچی واقعا برازندهی ایران و ایرانیه. دارم فکر میکنم اگه اون کاخ شمس هم تو کالیفرنیا ساخته میشد چی میشد. قطعا الان یکی از شاهکارهای معماری بود. با توجه به سلیقهای که ازشون سراغ دارم حتما بنای فاخری رو میساختن. حیف. حیف که چند تا شورشی پابرهنه گند زدن به اون همه شکوه و پیشرفت.
رابرت گراهام: زندگی شاه تو تبعید هم تقریبا همینطور بود. کمتر مجلل، اما هنوز بیشتر از بقیه شاهان در تبعید راحت بوده. در کوئرناواکا، مکزیک، جایی که اون تقریباً پنج ماه قبل از اومدن به آمریکا برای درمان پزشکی زندگی کرد، یه مجموعه چهار ساختمانی اجارهای با باغهای وسیع در داخل یک دیوار دوازدهفوتی رو اشغال کرد. منابعی تو سی آی ای میگن که همین الان اون میتونه یه یگان امنیتی شخصی و چند نفر خدمتکار رو استخدام کنه و کامل تامین مالیشون کنه.
رابرت گراهام: همهی این ها رو گفتم که بگم این ها تصویریه که ازش داره ساخته میشه. من کاری به افکار عمومی ایران و نظرات دولت تازهای که با انقلاب مذهبیون سر کار اومده ندارم. ببینین این جملهی خود شاه به انور سادات بوده که مشاوران من دیواری بین من و مردمم ساختند. من متوجه نشدم چه اتفاقی داره می افته. وقتی بیدار شدم، مردمم را از دست دادهبودم. تا حدی، این یه نظر زیرکانه اس که همه رو بندازی گردن بقیه. شاه از مردمش جدا شده بود. اون متوجه نشد که چقدر مردم و افکار عمومی از فساد و ترور پلیس متنفر بودن، از دیدن این ثروت و طلاها نفرت داشتن. متوجه نبود که چقدر غربیسازی کشور سنتهای اسلامی اون ها رو تحت تاثیر قرار داده و ناراحتشون کرده. متوجه نبود که چقدر طبقه متوسطی که امیدهای زیادی بهشون بسته بود، مشتاق بیان سیاسی و همچنین رفاه مادی همراه با برقراری عدالت و نابودی فساد بودن. این دیوار رو مشاورانش نساخته بودن، بلکه توسط خود شاه ساخته شده بود. با اون خودبینی و خودبزرگ بینی عجیبی که داشت.
آیدین دستمالچیان: درکل که به هیچکس جز خودتون اعتماد نکنین. شما هرچقدر هم تلاش کنید، باز عده ای از شما ناراضی ان. باز هم هستن کسایی که پشت سر شما حرف بزنن. خیلی سخت شده که آدم دوستی داشته باشه که به راحتی بتونه بهش اعتماد کنه. سفره دلش رو پیشش باز کنه ولی به وقتش ازش پشت پا نخوره. آدم امنِتون رو پیدا کنین. چه تو روابط شخصی، چه تو کسب و کار چه تو سیاست و شراکت.
آیدین دستمالچیان: در انتها دوباره تشکر میکنم از اسپانسر این قسمت، موسسهی دوستیابی رِئالیتی فرندز (Reality Friends). جایی که شما به راحتی میتونید افراد مورد اطمینان، برای حفظ شرکت و کمپانیتون یا برای روابط شخصی پیدا کنید. دوستانی که هیچ جوره شما رو رها نمیکنن و هر اتفاقی بیفته میتونین روشون حساب کنین. نکته مهمی که باید درمورد این موسسه بهتون بگم اینه که، افرادی که به شما معرفی میشن اصلا منافع شخصی خودشون رو درنظر نمیگیرن و فقط به اهداف شما فکر میکنن. شما برای هرکاری، (با تاکید) هرکاری میتونید از اونها استفاده کنید.
آیدین دستمالچیان: دیدیم که دوران شکوه، به این راحتی پر شکوه نشده. با تمام سختیها و مشقتها و با ذره ذره آبروی همهی عزیزان خاندان پهلوی ایران به اینجا رسیده. من آیدین دستمالچیانم و صدای من رو از ایالت مینه سوتا میشنوین؛ قبل از هرچیز میخوام از خبرگزاری فیلوپ تشکر کنم که در انتشار این پادکست کمال همکاری رو با ما داشتن و بعد از شما تشکر میکنم، از این که وقتتون رو برای شنیدن این پادکست گذاشتین. پیشنهاداتتون رو به خبرگزاری فیلوپ بفرستین نظراتتون برای هرچه بهتر شدن این پادکست میشنویم. بدرود
آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "قسمت دوم: سراب قدرت – خبرگزاری فیلوپ" هستید؟ با کلیک بر روی اقتصادی، به دنبال مطالب مرتبط با این موضوع هستید؟ با کلیک بر روی دسته بندی های مرتبط، محتواهای دیگری را کشف کنید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "قسمت دوم: سراب قدرت – خبرگزاری فیلوپ"، کلیک کنید.